شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... !

ساخت وبلاگ
می ترسیدم...ولی نه زیاد!! درد ، فرصت ترسیدن را خیلی نمی داد .... به سقف اتاق عمل خیره شده بودم... یکی می رفت...آن یکی می آمد .... دوست داشتم زود تر بیهوشم کنند .... درد امانم را بریده بود ..... یک لحظه به ذهنم رسید اگر از این اتاق زنده برنگردم .... ؟؟؟ اتفاق است دیگر....ممکن است زیر دست آن همه دکتر محترم هزار و یکی حادثه پیش آید ...!! چه آدم هایی که می خواستم بهشان برگردم ..... چه کارهای نصفه و نیمه و نکرده ای روی دستم مانده بود ..... سرم را به عقب ِ زندگی ِ طی شده ام برگرداندم .... چقدر وقت هدر داده بودم.... چقدر الکی الکی به خودم سخت گذرانده بودم .... می دانید ...لحظه ی آخر خاطرات خوب را فراموش میکنی!!!!! فقط حسرت ِ اشتباهاتت را می خوری .....!!!! "ای کاش" ها به ذهنت حمله میکنند و تا جنون می برندت.... م ی م ی ر ی  از این همه اشتبآه ...... بعد با خودت فکر میکنی که یعنی خدا تو را با این همه "دل به هوایی" که کردی ، می پذیرد.. ؟؟؟ به "خدا" که رسید ، پرستاری آمد با سه تا سرنگ ... اسمم را صدا زد ... بهش نگاه کردم ... تا سرنگ به رگم وصل شد سقف انقدر چرخید  تا همه چیز تمآم شد . . . . . . شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... !...
ما را در سایت شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... ! دنبال می کنید

برچسب : خواب دیدم که مرده ام,خواب دیدم که مردم,خواب دیدم که,خواب دیدم که برایم غزلی میخواندی,خواب دیدم که تنت رو زمین, نویسنده : 7abrizan2 بازدید : 217 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 18:54

"قلب ؛ اینجا ق ل ب می شود . . . خــ ـــــون می شود .... ! از "قلب" من که دیگر چیزی نمانده ..... آدم تا یک جایی می کشد ...... تا یک جایی توان دارد ..... از آن جا به بعد یا یک دفعه کلاس را رها می کند یا خیره در چشم ِ بچه ها اصلا نمی فهمد چه میگوید !!!!!!!!!!!!!!! . وضعیت نــ ــــــــــــــرگس. . . کمـــــــــــــــای مطلق . . . خیـ ـــــــــــــــــــرگی غلیظ . . . چشم های خیره اش خـــــــــــــــــــــــــــــــــآلی است . . . ! چــشـــــم او اولین چشمی است که حرفی ندارد ....... ! حال او تهی است از هــــــــــــــــــر حسی ..... !! دستم را جلوی چشمانش تکان می دهم اما انگار که مردمک چشمش را فیکس کرده باشند .... !!!! دریــــــــــــغ از حرکتی...واکنشی...عکس العملی...ه ی چ ....... دنیــــــــــــــای "تشنج" او را در خودش غــ ـــــــــــرق کرده ....... دنیای بیهوشی .... ظلمات ..... روزهای اول ، فقط به بن بست میخوردم !!! به آخر روز که می رسیدم حس می کردم "من" شبیه ِ او شدم جای این که "او" را به حالت عادی برگردانم . . . . "_نرگس؟؟خاله رو ببین؟؟؟جواب نمیدی؟؟" +سکوت....نگاه..... نقاشی می شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... !...
ما را در سایت شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7abrizan2 بازدید : 248 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 18:53

اصلا از همان اولشبا سختی انسش دادند .....حاج آقای اصفهانی....همان سال های اول ازدواجش از پولدار های تهران بود ....اما یک جای زندگی می لنگید ..... درد ِ بی فرزندی سآل ها گریبانش را گرفته بود ......دست آخر هم رفیق ما را از پرورشگاه آورند ...... (زهرا خودش هنوز این را نمی داند!!)زهرا که آمد چند سالی زندگیشان آرام گرفت....تا گرد ِ پای ورشکستگی دودمان زندگی را به باد داد ......باز هم چند سال گذشت ....رسید دوباره روزی که آرامش برگشت .....خبر آوردند ......و چرخه ی ورشکستگی برگشت ......توی همین گیر و دار بی پولی ها برای مردی که آن طور اعیانی زندگی می کرد بود که دوباره خبری آوردند .......بوی مرگ....خبر از سرطان ........روز به روز لاغر تر ..... نحیف تر ......هچ چیز از شانه های ۴ تایی اش نمانده بود .......در گیر و دار همین حال بد آقای اصفهانی بود که دوباره خبری آوردند .....خبر از سرطانی دیگر ....... این بار مادر ِ زهرا ........مدت هآزن و شوهر توی تب ِ سرطان سوختند ........و زهرآآب شد . . . جلوی چشم من . . . . . .بدهی های بالا آمده....طلبکار های همیشه پشت در .........مادری که خودش دست و پا می زد د شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... !...
ما را در سایت شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... ! دنبال می کنید

برچسب : الا بذکر الله تطمئن القلوب,الا بذکر الله تطمئن القلوب سوره آیه,الا بذکر الله تطمئن القلوب در کدام سوره است؟,الا بذكر الله تطمئن القلوب ترجمه,الا بذکر الله تطمئن القلوب یعنی چه, نویسنده : 7abrizan2 بازدید : 194 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 18:53

هر بار که بلند شدید تا چیزی بخورید.... ؛دستتان را دراز کردید تا چیزی بردارید...... ؛از تختتان پایین آمدید ..... ؛اصلا هر بار که لباس عوض کردید !!!!!!!  ؛تا اتاق خواهرتان رفتید ..... ؛توی خواب توانستید پهلو به پهلو شوید .... ؛جایی از تنتان درد نداشت ..... ؛کفشتان را خودتان پوشیدید ..... ؛ راحت گریه کردید ...  ؛بدون درد نفس کشیدید ..... ؛و همین کارهای روزمره ی ساده ی بی فکر .... !!!یادتان نرود خدا را .....ناتوانی در همین روزمرگی ها نفس از آدم میگیرد ...... +واااااقعا آپاندیس دیگه چرااااا ؟؟؟ :| شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... !...
ما را در سایت شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... ! دنبال می کنید

برچسب : خواب مرا نمیبرد,خواب مرا نمیبرد تو را می آورد,خواب هم مرا نمیبرد, نویسنده : 7abrizan2 بازدید : 208 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 12:52

روضه خوان چقدر قشنگ همان اول رفت سر اصل مطلب .....چقدر قشنگ پرسید "کیا شب جمعه کربلا بودن؟؟"و او .... چقدر قشنگ نگاهم کرد .... خندید .... و با آرامش همیشگی اش گفت "ما ...."و من چقدر بد نگاهش نکردم ... گریه کردم .... و با تشویش همیشگی ام فقط سر ِ حسرتم را تکان دادم ....!کآش.....کآش .... من ... تو .... ما ...هیچ ... هیچی ........همین که اینجاییم .... پیش این بانوی رئوف .....و همین که تو هستی ......فکر کنم بس باشد برای کسی چون من ..... . عکس نوشت: عکس قاچاقی می باشد :| +کنار بانوی معصوم، دعاگویتانم.... شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... !...
ما را در سایت شب ِ جمعه است و حَـــــــرَم دلهره اش بیشتر است ... ! دنبال می کنید

برچسب : شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم, نویسنده : 7abrizan2 بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 14:04